ای غایب از نظر به خدا میسپارمتتا دامن کفن نکشم زیر پای خاکمحراب ابرویت بنما تا سحرگهیگر بایدم شدن سوی هاروت بابلیخواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیبصد جوی آب بستهام از دیده بر کنارخونم بریخت و از غم عشقم خلاص دادمیگریم و مرادم از این سیل اشکباربارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دلحافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
جانم بسوختی و به دل دوست دارمتباور مکن که دست ز دامن بدارمتدست دعا برآرم و در گردن آرمتصد گونه جادویی بکنم تا بیارمتبیمار بازپرس که در انتظارمتبر بوی تخم مهر که در دل بکارمتمنت پذیر غمزه خنجر گذارمتتخم محبت است که در دل بکارمتدر پای دم به دم گهر از دیده بارمتفی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 16:48 توسط س-ب
|
بنام خدا سلام بر همه بازدید کنندگان این وب از موضوعات متنوع تشکیل شده و امیدوارم مفید واقع گردد. امیدوارم پس از مطالعه صلوات یادتان نرود